ادیان و مذاهب




اگر قرار بود که ما، شما و دیگران بدانیم که ایشان در کجا زندگی می‌کنند؟ نشانی دقیق منزلشان چیست؟ روزانه چه کارهایی را انجام می‌دهند و یا همسر و فرزندانشان کدامند؟ که دیگر «غیبت» نبود.

اما به طور کلی راجع به چگونگی غیبت و نحوه‌ی زندگی ایشان در این دوره باید توجه داشت که:

«یمشی فی‌الارض» - روی زمین زندگی می‌نماید؛

یعنی در آسمان‌ها، پشت کوه قاف، داخل چاه و یا . زندگی نمی‌کنند. بلکه روی همین زمینی که دیگر انسان‌ها زندگی می‌کنند هستند.

«کاحدٍ من الناس» - مانند سایر انسان‌ها؛

یعنی اگر سؤال شد که چگونه زندگی می‌کنند؟ پاسخ این است که مثل سایر انسان‌ها. پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) در زمان خود چگونه زندگی می‌کردند؟ امام زمان (عج) نیز همان گونه زندگی می‌نمایند. اگر آنها نیز مانند سایر انسان‌ها غذا می‌خوردند، می‌خوابیدند، بیمار می‌شدند، بهبود می‌یافتند، در صحنه‌های جهادی حاضر می‌شدند و .، ایشان هم همین‌ طور هستند.

«یرونه و لا یعرفونه» - می‌بینیدش، ولی نمی‌شناسیدش.

یعنی این طور نیست که هیچ کس ایشان را نبیند، بلکه می‌بینند، ولی نمی‌شناسند. مانند هزاران نفر که در روز می‌بینیم، اما چون نمی‌شناسیم، گمانمان بر آن است که اصلاً چنین کسی را ندیده‌ایم.

حال که معلوم شد زندگی ایشان مانند زندگی سایر آحاد بشر است، معلوم است که ازدواج هم می‌کنند و اولاد هم دارند.

ازدواج یکی از احکام کلّی شریعت اسلام ناب محمدی (ص) و سنّت پیامبر اکرم (ص) است و تا آنجا بر آن تأکید شده است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «هر کس سنت مرا نفی کند، از من نیست». بدیهی است که شخص امام معصوم (ع) که انسان کامل، مؤمن تمام و میزان اعمال امت و سایر انسان‌ها هستند، نه تنها بیش از هر کس دیگری، بلکه تماماً و عیناً به احکام الهی و سنت رسول (ص) عمل می‌نمایند.

مرحوم میرزای نوری در کتاب مشهور «النجم الثاقب» در این باره می‌نویسد:

«چگونه ترک خواهد فرمود چنین سنّت عظیمه جدّ بزرگوار خود را با آن همه ترغیب و تحریص که در فعل (انجام) آن و تهدید و تخویف که در ترکش آمده است. سزاوارترین امّت در اخذ به سنت پیامبر (ص)، امام هر عصر است. تا کنون کسی ترک آن (ازدواج) را از خصایل آن جناب نشمرده است»

سید بن طاووس نیز در جمال الاسبوع – ص 512، به این مطلب اشاره نموده و می‌نویسد:

«روایتی با سندهای متصل یافتم که حضرت ولی عصر (عج) را اولاد بسیاری هست که در شهرهای کرانه‌ی دریا حاکم و والی هستند و در نیکی و بزرگواری در رأس نیکان روزگار و در قلّه‌ی صفات ابرار و اخیار هستند».

هم چنین در کتاب «النجم الثاقب – ص 225» از امام صادق علیه‌السلام روایت ذیل نقل شده است:

«گویا می‌بینم نزول قآئم (عج) را در مسجد سهله با اهل و عیالش.

و البته امام صادق (ع) تصریح نموده‌اند که «در غیبت کبری حتی فرزندانش از جایگاه او آگاه نخواهند بود، جز آنان که متصدی خدمتگزاری او هستند».

(کتاب غیبت – شیخ طوسی، ص 103) 



آنچه شبهه افکنان امروزی مطرح کرده اند که تحولات زندگی اجتماعی انسان قوانین جدیدی را می طلبد، «فی الجمله» صحیح است.
در این باره که این تحولات قانون جدیدی را می طلبد، تردیدی نیست؛ اما آیا معنی این کلام این است که باید شریعت جدیدی بیاید و احکام سابق لغو شود؟
این شبهه بر یک پیش فرض استوار است و آن اینکه آمدن پیغمبران بعدی برای آوردن احکام جدید بوده است. این پیش فرض به صورت کلی پذیرفته نیست. رسالت پیامبرانی که یکی پس از دیگری آمدند؛ آوردن احکام جدید نبوده است. بلکه ضرورتی که موجب بعثت انبیای جدید می شود این بود که تعلیمات پیغمبر قبلی، تحریف یا به دست فراموشی سپرده شده و در آن اختلاف ایجاد می شد. خداوند هم برای رفع اختلافات و بیان احکام واقعی، پیامبران جدیدی را مبعوث می کرد. گاهی هم شرایط اجتماعی اقتضا می کرد قانون جدیدی وضع شود، که پیامبر جدید در کنار انجام وظیفه قبلی، قوانین جدید را هم بیان می کرد. گاهی هم احکامی برای امتحان یا عقوبت بعضی از مردم وضع شده بود که در صورتی که شرایط تغییر کرده بود آن قوانین را تغییر می داد.
اما کلام در این است که بعد از آمدن پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و مطرح شدن احکام اسلام، آیا ضرورت دارد که بعضی از احکام اسلام، لغو یا تغییری در آنها ایجاد شود؟ یا اینکه تحولات اجتماعی اقتضا می کند که، مقررات جدیدی وضع و اجرا شود؟ آنچه مورد قبول است، فرض دوم ات. تحولات اجتماعی اقتضا می کند مقررات جدیدی وضع شود.
مقرراتی که در اثر تحولات اجتماعی مورد نیاز شده باید نمایندگان کشورهای مختلف جمع شوند و کنوانسیون هایی در این زمینه تصویب کنند و در مورد آنها به توافق برسند و حقوق دریاها، حقوق هوا و فضا و مسایلی از این قبیل تعیین شود. اما برای این قبیل موارد ممکن است در شریعت، ضوابط کلی وضع شود و اختیار آنها به حکومت اسلامی داده شود.
در اسلام هم وضع به همین صورت است که ضوابط کلی، برای احکام وضع شده است که تا روز قیامت احتیاج به تغییر ندارد.
آنچه بر اساس تجربه به آن رسیده ایم این است که لازم است مقررات جدیدی بر حسب شرایط جدید وضع شود. شریعت و دین برای این مقررات چهارچوبهایی تعیین می کند. پس از آن، حاکم شرع با رعایت این چهارچوبها و ارزشها، مقررات جدید را وضع خواهد کرد و حکومت اسلامی این مقررات را طبق متقضیات زمان تغییر خواهد داد. زمانی که چنین اختیاری در درجه اول به امام معصوم علیه السلام و در مرحله بعد به نایب خاص یا نایب عام آن حضرت ـ یعنی ولی فقیه ـ داده شد، نیازی به تغییر شریعت نخواهد بود.



یکی از شبهاتی که طی چند سال اخیر در مورد آن بحث های زیادی شده این است که بر چه اساسی گفته می شود راه نجات انسان، منحصر در دین اسلام است؟ و بر چه مبنایی سایر ادیان نمی توانند نقش دین اسلام را ایفا کنند و انسان را به سعادت برسانند؟
اصل این شبهه مانند موارد مشابه آن از مغرب زمین به کشور ما و سایر کشورهای اسلامی به سوغات آورده شده و دلایلی هم برای مطرح شدن و ترویج آن وجود داشته است.
از جمله دلایل ساده آن، این است که هنگامی که جوان یا نوجوانی مشاهده می کند که در عالم، ادیان متعدد و مختلفی وجود دارد و هر یک از آنها پیروان زیادی دارند که برای رواج دین خودشان تلاش های فراوانی می کنند، بسیار از آنها نیز مخلصانه زحمت می کشند، با مشاهده این واقعیت، برای یک جوان یا نوجوان سخت است که باور کند که همه آنها جهنمی هستند، ولی در بین شش میلیارد جمعیت دنیا که در حدود یک پنجم آنها مسلمان و درصد کمی از ایشان شیعه هستند تنها گروه اندکی به بهشت می روند چون تنها ایشان پیرو دین و مذهب حق هستند.
عامل دیگری که به خصوص این شبهه را در مغرب زمین تقویت کرده است، عامل اجتماعی است. در طول قرنهای متمادی جنگ ها و خونریزیهای زیادی در میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف در گرفته است، و هنوز هم، با وجود این که، این همه اهل مغرب زمین ادعای تمدن می کنند و از سوی دیگر روحیه تساهل و تسامح و تولرانس در آنها تقویت شده، هنوز هم در گوشه و کنار همین مغرب زمین جنگهای مذهبی وجود دارد.
این عامل هم موجب شده است که بگویند بهتر است به این جنگها خاتمه دهیم و بگوییم هر دو مذهب درست می گویند. بعد از مذهب، نوبت به ادیان می رسد. همچنان که می دانید، جنگهای صلیبی جنگهای طولانی بین مسلمان ها و اروپایی ها بود که سالها طول کشید و موجب کشته شدن افراد زیاد و ویرانی های فراوانی شد. بسیاری از مردم از این جنگها خسته شدند و گفتند بهتر است بگوییم هم اسلام خوب است و هم مسیحیت.
عامل سوم این بود که بعد از اینکه مسلمانان از راه های مختلف در اروپا نفوذ کردند، مناطق زیادی از اروپا مسلمان شدند و در سایر کشورها نیز روز به روز اسلام رواج بیشتری یافت و گرایش بیشتری به اسلام پیدا شد. امروزه هم شرایط به همین صورت است.
هنگامی که گرایش مردم نسبت به اسلام شدت پیدا کرد، کلیسا به هراس افتاد که اگر این وضع ادامه پیدا کند، طولی نمی کشد که مسیحیت از صحنه روزگار محو خواهد شد. به ویژه این که مسلمانان در بحث ها و مناظرات از امتیازات خاصی برخوردار هستند. چون مطالب قوی و محکمی دارند در حالی که مسیحیان مطالب بسیار ضعیفی دارند و اعتقادات خاصشان سست و بی اساس است.
اگر بنا باشد در مورد مواضع هر دو دین بحث شود و بین آنها مقایسه انجام گیرد، اغلب مردم، اسلام را ترجیح خواهند داد. این مسأله موجب شد که شورای کلیسای برای حل مشکل ضعف مسیحیت در برابر اسلام به بحث و بررسی پرداخته و به طور رسمی اعلام کند که دین اسلام هم یک دین بزرگ و مورد احترام است. این مسأله را شورای کلیسای کاتولیک به طور رسمی از جانب پاپ اعلام کرد و در واقع بدین ترتیب مسیحیت را نجات داد تا مسیحیت هم به عنوان قرین و همتای آن باقی بماند.
البته طرفداران این نظریه از لحاظ افراط مراتب مختلفی دارند. بعضی از آنها می گویند: همه ادیان مانند هم است و هیچ تفاوتی بین آنها نیست؛ از این رو نمی توان ترجیحی برای یکی از ادیان قائل شد.
بعضی از آنها هم می گویند همه دینها خوب هستند؛ ولی ممکن است بعضی از آنها بر سایر ادیان ترجیح داشته باشد و اگر دینی از تمام جهات بر دیگر ادیان ترجیح نداشته باشد، می توان گفت این دین از جهت خاصی بر دین دیگر برتری دارد. در حالی که بعضی از آنها می گویند: هیچ دینی بر سایر ادیان ترجیحی ندارد؛ همه ادیان صراط مستقیم هستند و همه آنها به حقیقت می رسند. نام این گرایش «کثرت گرایی دینی» یا «پلورالیسم دینی» است.



هیچ دلیلی نداریم که از زمان پیغمبر اسلام علیه السلام تا به حال نیاز به نسخ بعضی از احکام اسلام و جایگزین شدن احکام جدید داشته باشیم. مثلاً به جای نماز خواندن، باید ورزش کنیم. آنچه نماز خواندن را ایجاب می کند، برقراری رابطه با خدا است و ورزش کردن جای آن را نمی گیرد. آنچه موجب حرمت گوشت خوک یا بعضی موارد دیگر شده ضررهای مادی و معنوی آن است.
بنابراین، تغییر در احکام اسلام هیچ ضرورتی ندارد. آنچه لازم است این است که مقررات خاص اجرایی در زمانهای مختلف برای بعضی از امور وضع شود و اختیار این کار هم با حاکم اسلامی است.
بنابراین، نیاز به مقررات جدید به وسیله وضع مقررات حکومتی و با نظارت ولی فقیه بر طرف می شود. اما احکام اصلی و ثابت اسلام نیازی به تغییر ندارد و ما نه تنها دلیلی برای ضرورت تغییر این احکام نداریم، بلکه حتی دلیل هم داریم که نباید این احکام تغییر کند.
گاهی نیز عناوین ثانویه ای عارض می شود که در مورد آنها هم فقها بحث کرده اند. 
مثال چنین موردی این است که ورود به خانه دیگری بدون اذن صاحب آن جایز نیست. اما حالتی را مجسم کنید که کودک همسایه در حوض افتاده و همسایه هم در خانه نیست و اگر شما او را نجات ندهید، خفه می شود. در این مورد، وارد شدن به خانه همسایه بدون اجازه او واجب می شود. ورود به خانه دیگران در ابتدا جایز نیست و این حکم اولی است. اما نجات جان انسان به هر وسیله ای، واجب است و این ملاک، اقوی است. در اینجا بر شما واجب است به هر وسیله ممکن، در را باز کنید و به داخل خانه رفته کودک را نجات دهید؛ هر چند از صاحب خانه اجازه نداشته باشید. این را عنوان ثانوی یا مصلحت اقوی می گویند. این موارد اختصاص به زمان ندارد و حتی در زمان خود پیغمر صلی الله علیه و آله هم چنین اتفاقاتی می افتاد. گاهی مصالحی، به خاطر شرایط زمانی ایجاد می شود که حکومت اسلامی برای حفظ جان مسلمانان یا حفظ اموال آنها و رفع نیاز ایشان باید اقدام کند. این نیاز امروز جامعه است و حکومت اسلامی نیز باید این کار را انجام دهد. اگر زمان خود پیغمبر صلی الله علیه و آله هم چنین احتیاجی بود، باید این کار انجام می شد. این حکم خود اسلام است.
این نسخ احکام اسلام نیست. این کار مانند این است که همیشه برای وضو گرفتن از آب استفاده می کنید، اما اگر آب برای شما موجب ضرر باشد، در اینجا باید تیمم کنید. معنی این کار این نیست که حکم اسلام نقض شد. بلکه خود خدا فرموده است که در مورد عسر و حرج به جای وضو و غسل باید تیمم کنید. این موارد عناوین ثانویه و در اصل از متن اسلام هستند. بعضی تصور می کنند، اینکه امام فرمود اجتهاد باید با توجه به شرایط زمان و مکان باشد، به این معنی است که مجتهد باید احکام خدا را تغییر دهد! مجتهد احکام خدا را تغییر نمی دهد، بلکه حکم خدا را در این شرایط بر اساس قواعد فقهی کشف می کند.


سؤال: حدیث « دوازده خلیفه» در کتابهاى اهل سنت چگونه نقل شده است؟

سؤال: حدیث « دوازده خلیفه» در کتابهاى اهل سنت چگونه نقل شده است؟ 

جواب: احادیث دوازده امام و خلیفه بعد از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را اهل سنت در صحاح و مسانید با سندهاى صحیح از جابر بن سمره و دیگران نقل کرده اند. این احادیث به حدّى مورد توجّه فرقه هاى اسلامى قرار گرفته که جاى هیچ شک و شبهه اى را در آن ها باقى نگذارده است. اینک به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
۱ ـ بخارى به سند خود از جابر بن سمره نقل کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «ی اثناعشر امیراً. فقال کلمة لم اسمعها فقال ابى: انّه قال: کلّهم من قریش»; «دوازده امیر خواهد بود. آن گاه سخنى گفت که من آن را نشنیدم. پدرم گفت: پیامبرفرمود: همه آنان ازقریشند».(۱)
۲ ـ مسلم به سندش از جابر بن سمره نقل کرده که گفت: با پدرم بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شدیم، شنیدیم که مى گوید: «انّ هذا الامر لا ینقضى حتى یمضى فیهم اثناعشر خلیفة: قال: ثم تکلم بکلام خفى علىّ قال: فقلت لأبى ما قال؟ قال: کلّهم من قریش»; «این امر منقضى نمى شود تا آن که دوازده خلیفه در میان آنان بگذرد. آن گاه تکلّم به کلامى نمود که بر من مخفى گشت، از پدرم سؤال کردم: رسول خدا چه گفت: پدرم در جواب گفت: همه آن ها از قریشند».(۲)
۳ ـ و نیز مسلم از جابر نقل کرده که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: «لایزال امر الناس ماضیاً ما ولیهم اثناعشر رجلا، ثمّ تکلم النبى(صلى الله علیه وآله) بکلمة خفیت علىّ فسألت ابى ماذا قال رسول الله؟ فقال: کلّهم من قریش»; «دائماً امر مردم گذرا است تا آن که دوازده مرد متولّى آنان گردند. آن گاه تکلم به کلمه اى کرد که بر من مخفى شد. از پدرم سؤال کردم که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)چه فرمود: گفت: همه آن ها از قریشند».(۳)
۴ ـ و نیز از جابر نقل مى کند که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: «لا یزال الاسلام عزیزاً إلى اثنى عشر خلیفة. ثم قال کلمة لم افهمها فقلت لأبى ما قال؟ فقال: کلّهم من قریش»; «همیشه اسلام عزیز است تا دوازده خلیفه بر آن ها حاکم شود. آن گاه کلمه اى گفت که من آن را نفهمیدم، به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: همه آن ها از قریشند».(۴)
۵ ـ و نیز از جابر نقل کرده که فرمود: من با پدرم خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رسیدیم، شنیدم که مى فرماید: «لا یزال هذا الدین عزیزاً منیعاً إلى اثنى عشر خلیفة. فقال کلمة صمّنیها الناس فقلت لأبى ما قال؟ قال: کلّهم من قریش»; «همیشه این دین نفوذ ناپذیر و پابرجاست تا دوازده خلیفه بیاید. آن گاه سخنى گفت که مردم را با سر و صدا از گوش دادن به آن بازداشتند، به پدرم عرض کردم: حضرت چه فرمود؟ گفت: همه آنان از قریشند».(۵)
۶ ـ سعد بن ابى وقّاص مى گوید: به جابر بن سمره نوشتم که خبر ده مرا به چیزى که از رسول خدا شنیده اى. برایم نوشت: در روز جمعه، شبى که اسلمى رجم شد، از رسول خدا شنیدم که فرمود: «لا یزال الدین قائماً حتى تقوم الساعة او ی علیکم اثناعشر خلیفة کلّهم من قریش»; «همیشه دین قائم است تا قیام قیامت تا این که دوازده خلیفه بر شما حکومت کنند که همه آنان از قریشند».(۶)
۷ ـ طبرانى از جابر نقل کرده که گفت: با پدرم نزد پیامبر بودم که فرمود: «ی لهذه الأمة اثناعشر قیّماً، لایضرّهم من خذلهم. ثمّ همس رسول الله بکلمة لم اسمعها فقلت لأبى: ما الکلمة الّتی همس بها النبىّ(صلى الله علیه وآله)؟ قال: کلّهم من قریش»; «براى دین امّت دوازده قیّم است، خذلان مردم به آن ها ضرر نمى رساند. آن گاه آهسته سخنى گفت که من آن را نشنیدم. به پدرم گفتم: این سخنى که پیامبر آهسته فرمود چه بود؟ گفت: همه آنان از قریشند».(۷)
۸ ـ و نیز جابر نقل مى کند که پیامبر فرمود: «لا یزال هذا الأمر ظاهراً على من ناواه لا یضرّه مخالف ولا مفارق حتى یمضى من امّتى اثناعشر خلیفة من قریش»; «همیشه این دین نفوذناپذیر و پابرجا و غلبه کننده بر مخالفین خود است تا آن که دوازده حاکم مالک آن گردند. آن گاه مردم شلوغ کرده، سخن گفتند، لذا من نفهمیدم که بعد از «کلّهم» چه فرمود، از پدرم سؤال کردم، گفت: همه آنان از قریشند».(۸)
۹ ـ احمد بن حنبل نیز از جابر بن سمره نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در خطبه اى که براى ما ایراد کرد، فرمود: «لا یزال هذا الأمر عزیزاً منیعاً ظاهراً على من ناواه حتى یملک اثناعشر کلّهم. قال: فلم افهم ما بعد قال. فقلت لأبى ما قال؟ قال: کلّهم من قریش»; «این دین دائماً نفوذناپذیر است تا دوازده خلیفه بیاید. آن گاه سخنى فرمود که من نفهمیدم و مردم با صداى بلند ضجّه زدند. به پدرم گفتم: حضرت چه فرمود؟ گفت: فرمود: «کُلّهم من قریش».(۹)
۱۰ ـ در حدیثى دیگر جابر مى گوید: بعد از سخن پیامبر مردم تکبیر گفته و ضجّه زدند… .(۱۰)
۱۱ ـ و نیز از جابر نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى ما در عرفات و بنابر نقلى دیگر در منا خطبه اى خواند، و فرمود: «لن یزال هذا الامر عزیزاً ظاهراً حتى یملک اثناعشر، کلّهم. ثم لغط القوم وتکلّموا فلم افهم قوله بعد (کلّهم). فقلت لأبى: یا ابتاه! ما بعد کلّهم؟ قال کلّهم من قریش»; «همیشه این امر نفوذ ناپذیر و غالب است تا آن که دوازده نفر حاکم شوند، همه آن ها در این هنگام سر و صدا کرده و هیاهو نمودند، لذا نفهمیدم که بعد از «کلّهم» چه فرمود: از پدرم پرسیدم که پیامبر چه فرمود؟ گفت: «کلّهم من قریش».(۱۱)
۱۲ ـ و نیز از پیامبر نقل کرده که فرمود: «لا یزال هذا الدین عزیزاً منیعاً… إلى اثنى عشر خلیفة. قال: فجعل الناس یقومون ویقعدون»; «این دین نفوذناپذیر و پابرجا است… تا دوازده خلیفه بیایند، آن گاه مردم شروع کردند به بلند شدن و نشستن».(۱۲)

منابع :
۱٫ صحیح بخارى، ج ۸، ص ۱۲۷، کتب الأحکام، باب الاستخلاف، ح ۷۲۲۳٫
۲٫ صحیح مسلم، ج ۶، ص ۳; شرح صحیح مسلم، ج ۱۲، ص ۲۰۱٫
۳٫ صحیح مسلم، ج ۶، ص ۳; شرح صحیح مسلم، ج ۱۲، ص ۲۰۱٫
۴٫ صحیح مسلم، ج ۶، ص ۳٫
۵٫ صحیح مسلم، ج ۶، ص ۴٫
۶٫ صحیح مسلم، ج ۶، ص ۴٫
۷٫ المعجم الکبیر، ج ۲، ص ۱۹۶، ح ۱۷۹۴٫
۸٫ المعجم الکبیر، ج ۲، ص ۱۹۶، ح ۱۷۹۶٫
۹٫ مسند احمد، ج ۵، ص ۹۳، ح ۲۰۹۲۳٫
۱۰٫ مسند احمد، ج ۵، ص ۹۳، ح ۲۰۹۲۳٫
۱۱٫ مسند احمد، ج ۵، ص ۹۹٫
۱۲٫ مسند احمد، ج ۵، ص ۹۹٫ 


باوجود که حضرت مسیح ع وحضرت خضر ع پیامبر زنده است تفاوشان باامام زمان عج را بیان کنید؟

پاسخ :

نخست: ذکر دو نکته به عنوان مقدمه لازم و ضروری است: 
1. حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ پیامبر الهی بوده است و در دوران رسالتش به پیروانش کمک و یاری می‌کرد و بیماران را شفا می‌داد.[1] بعد از عروج او به آسمان،[2] مسیحیان درباره عیسی بن مریم ـ علیه السّلام ـ ، عقیدة دیگری پیدا کردند که قرآن کریم در آیاتی عقیدة آنان را مطرح کرده و به نقد آنها پرداخته است.[3] 
2. تمام شرایع آسمانی لباسهای مختلف بر اندام دین واحد (توحید) بوده و خدا جز یک دین، دین دیگری را تشریع نکرده است. البته مقصود این نیست که تمام ادیان آسمانی در هر زمانی شایستگی پیروی دارند، بلکه با اعتراف به وحدت دین، یادآور می‌شویم که شرایع کاملاً مختلف بودند و شرایع سماوی متناسب با استعدادها و شایستگی‌های امتها در ادوار مختلف تاریخ تنظیم و تشریع شده‌اند و در حقیقت هر یک از این شرایع کلاسهایی بوده است که می‌بایست بشر، برای تکامل خود در آنها آموزش ببیند و آخرین کلاس برای آخرین امت همان شریعتی است که به وسیلة پیامبر گرامی عرضه شده است. 
حال باید گفت: پیروان حضرت مسیح که قایل به رسالت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستند و حضرت مسیح را آخرین پیامبر خدا می‌دانند، در حالی که مسیح پیامبر بعد از خویش را معرفی کرده و نام او را بیان نموده است. قرآن می‌فرماید: «به یادآور زمانی را که عیسی فرزند مریم به بنی اسراییل گفت: من فرستادة خدا به سوی شما هستم، تصدیق کنندة توراتی هستم که پیش روی من قرار دارد و بشارت دهنده‌ام به پیامبری که پس از من می‌آید و نام او احمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ است».[4] 
هر گاه یک چنین تنصیص بدون شک و تردید بر فردی منطبق گردد، حجت بر همگان تمام است و باید او را به عنوان پیامبر زمان خود بپذیرد که متأسفانه مسیحیان نپذیرفته است. 
با توجه به نکات که بیان شد که برخی از مسیحیان قابل به الوهیت مسیح هستند و برخی هم مسیح را آخرین پیامبر خدا می‌دانند و قایل به رسالت پیامبر خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستند، آیا حضرت مسیح، مسیحیان را در موقع گرفتاری کمک و یاری خواهد کرد یا خیر؟ هر چند به دلیل روشن در این باره دست نیافته‌ایم، امّا از باب توسل به انبیاء الهی برای رفع گرفتاری‌ها و آمرزش گناهان و از باب این که خداوند فیاض مطلق و حضرت مسیح واسطة فیض بوده است، می‌گوییم که مسیحیان اگر جاهل قاصر باشند که روشن شدن حقایق برایش ممکن نیست، چنین اشخاصی را حضرت مسیح یاری خواهد کرد. امّا اگر جاهل مقصر باشند که روشن شدن حقایق برایش از طریقی ممکن است ولی برای دست یافتن به آن کوتاهی می‌کند، حضرت آنان را یاری نخواهد کرد. 
البته این نکته نیز قابل ذکر است که فعلاً حجت خدا در زمین امام زمان (عج) است که در میان مردم به سر می‌برد و مشکلات و گرفتاری را برطرف می‌سازد و مردم توانایی مشاهدة آن حضرت را ندارند؛ او در توقیعی که برای شیخ مفید(ره) صادر فرموده به این جهت اشاره کرده است: «ما اگر چه جایگزین شده‌ایم در مکانی که دور از مساکن ظالمین باشیم، بر حسب آن چه خداوند برای ما و شیعیان ما، صلاح در این دیده تا مادامی که دولت دنیا، برای فاسقین باشد. لیکن مع الوصف علم ما به احوال شما احاطه دارد و چیزی از اخبار شما از ما مخفی نیست ما اهمال نمی‌کنیم در مراعات شما و نه فراموش می‌کنیم یاد شما را و اگر نه این بود، بلاها و شداید بر شما نازل می‌شد و دشمنان شما را درهم می‌شکستند و نابود می‌کردند، پس بپرهیزید خدای جل جلاله را و ما را یاری و کمک کنید بر دستگیری خودتان».[5] 
اکنون که روشن شد حضرت مسیح حیّ و زنده است پیروان خویش را اگر جاهل و قاصر باشد یاری می‌کند، به جواب بخش دوم پرسش می‌پردازیم و می‌گوئیم که تفاوت عیسی بن مریم ـ علیه السّلام ـ با خضر نبی ـ علیه السّلام ـ و امام زمان (عج) در این است که حضرت مسیح رسول و نبی می‌باشد امّا حضرت خضر فقط نبی است نه رسول. امام زمان نه نبی است و نه رسول بلکه امام معصوم است. 
فرق بین نبی و رسول این است که نبی از «نبأ» به معنی خبر مشتق شده و به کسی گفته می‌شود که از جهان بالا خواه از طریق رؤیا و یا از طریق دیگر وحی دریافت کند. البته نبی هر انسانی گزارشگر و خبرگیری نیست بلکه گزارشگر اخبار مهم سماوی است که از جانب خدا به او ابلاغ می‌گردد و خضر نبی نیز چنین است. 
رسول از رسالت مشتق گردیده است (رسول که ارتباط با وحی تشریعی دارد) انسان آگاه و مطلع از اخبار سماوی است که مأمور است آن چه را دریافت کرده ابلاغ نماید و جامه عمل بپوشاند. مانند حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ که هم اخبار مهم سماوی را دریافت می‌کرده و هم مأمور به تبلیغ آن بوده است.[6] 
بنابراین نبی کسی است که اخبار مهم سماوی را دریافت می‌کند و مأموری به تبلیغ آن نیست. رسول با این که اخبار غیب را دریافت می‌کند مأمور به تبلیغ آن نیز می‌باشد. امام زمان چنان که بیان شد نه نبی است و نه رسول بلکه امام معصوم و از جانشینان رسول خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است. 
تفاوت دیگر این است که حضرت عیسی بن مریم ـ علیه السّلام ـ را خداوند در آسمان برده است که در هنگام ظهور امام زمان (عج) به زمین فرود می‌آید و پشت سر حضرت نماز می‌خواند. حضرت خضر نبی ـ علیه السّلام ـ و امام زمان (عج) فعلاً در زمین و در میان مردم به سر می‌برند و در موقع گرفتاری یاری می‌کنند ولی از دیدگان مردم غایب هستند. 
منابع برای مطالعه بیشتر: 
1. ادیان بزرگ جهان، تألیف حسین توفیقی، چ پنجم، 1381، ص 114 تا آخر کتاب. 
2. منشور جاوید، تألیف آیت الله سبحانی، ج 12، از ص 353 به بعد.

[1] . حسین توفیقی، ادیان بزرگ جهان، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت) و مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، چ پنجم، تابستان 81، ص 114. 
[2] . بل رفعه الله إلیه و کان اللهُ عزیزاً حکیما؛ نساء 158. 
[3] . آل عمران، 59، 79 تا 80 و 64؛ نساء، 171؛ مائده، 17، 72 و 73 و 75؛ توبه: 30 ـ 31؛ مریم، 34 ـ 36، فرقان، 2. 
[4] . صف، 6. 
[5] . الهیئة العلمیه فی مؤسسه المعارف الاسلامیه، معجم احادیث الامام المهدی، نشر مؤسسه المعارف الاسلامیة، المطبعة بهمن، الطبعة الاولی، 1411، ج 4، ص 460، چ 1420. 
[6] . آیت الله سبحانی، منشور جاوید، (نشر مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، پاییز 1370، چ نمونه، قم)، ج 10، ص 266 ـ 267.

http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=775&urlId=1019

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دکتر رضا بهمنش فروشگاه گوشی های چینی Vladimir Shannon هر چیزی که نیاز دارید لوتوس وب پیشرو تشریفات عروس کتابخانه ی عمومی نبی اکرم(ص) شهر پیشین